قرآن کریم و کمالات انسانی
قرآن کریم و کمالات انسانی
قرآن کریم و کمالات انسانی
قرآن از نظر محتوا، میفرماید: کمالات انسانی، در مبدا شناسی، معاد شناسی، و وحی ورسالتشناسی است، یعنی کمال، در داشتن جهان بینیالهی است، به این معنا که: جهان، آغازی دارد به نام «خدا و اسماء حسنای او» و انجامی دارد به نام «معاد» و قیامت و دوزخ و بهشت و... و بین این آغاز و انجام، «صراط مستقیمی» است. که مساله وحی ونبوت در این صراط مستقیم است.
چون در متن جهان بیش از مبدا و معاد ورابطه بین مبدا ومعاد چیزی نیست، لذا اصول دین هم بیش از سه اصل نیست، اول، مبدا شناسی; دوم، معادشناسی; سوم، پیامبرشناسی، واین جمله که از امیرالمؤمنین... نقل شده است:
من و هر که از من پیروی کرد دعوت میکنیم به سوی خدا واز روی بصیرت.
این دعوت، شامل همه انسانهاست ، و اگر پیامبری دعوتنامه برای یک مرد به عنوان زمامدار یک کشور مینویسد، پیامبر دیگری هم دعوتنامه برای یک زن به عنوان زمامدار یک کشور مینویسد. اگر رسول خداصلی الله علیه و اله زمامداران مرد را به اسلام دعوت کرد، سلیمانسلام الله علیه هم زمامدار زن را به اسلام فراخواند ، هم دعوتها عاماند و هم مدعوها ، وهیچ اختصاصی در بین نیست.
کل امرء بما کسب رهین (2)
هرکس در گرو کسب و کار خود است.
اما این «امرء» در مقابل «امرئه» نیست، بلکه فرهنگ محاوره این است که از انسان به عنوان «مردم» یاد شود ، نه به عنوان مرد در مقابل زن. وقتی زن ومرد در صحنه انقلاب حضور پیدا کردند، میگویند: مردم ایران، انقلاب کردند ویا اگر زن ومرد نسبتبه یک مطلبی سؤال دارند گفته میشود «مردم» چنین میگویند، این مردم یعنی «توده ناس» نه این که مرد در مقابل زن باشد. بنابراین، در این آیه که میفرماید:
کل امرء بما کسب رهین یعنی، هر مردی در برابر کسب خود مرهون است ودرگرو کار خود است، منظور مرد در مقابل زن نیست، چه این که همین معنا را در آیهای دیگر با تعبیر «نفس» بیان میکند ومیفرماید:
لیس للانسان الا ما سعی وان سعیه سوف یری ثم یجزیه الجزاء الاوفی (3)
نیستبرای انسان جز آنچه تلاش نموده است، ونتیجه تلاش خود را به زودی میبیند، سپس هرچه تمامتر پاداش داده میشود.
بنابراین، مساله جزا وجریان معاد اختصاص به گروه خاص ندارد، وچون معاد بازگشتبه همان مبدا است، لذا هر انسانی در برابر کار خود مسؤول است ودر اینجا زن ومرد دخیل نیست، در مبدا شناسی وتقرب به مبدا هم همچنین. اینها تعبیرات معنوی قرآن کریم است.
گاهی قرآن همین معارف معنوی را با بیان الفاظ صریح ذکر میکند، تا به ما بفهماند فرهنگ محاوره اعم از مذکر ومؤنث است واگر یک وقتبه نام مردم مطلبی بیان شد منظور مرد در مقابل زن نیست، آیاتی نظیر آیات سوره آل عمران که در مورد مهاجرت مهاجرین صدر اسلام است از موارد صریح در این معنا است. چون وقتی علی بن ابیطالبعلیه افضل صلوات المصلین هجرت کرد، فواطم وچند بانوی دیگر هم با حضرت هجرت کردند.
خداوند تبارک وتعالی در این مورد میفرماید:
انی لا اضیع عمل عامل منکم من ذکر او انثی (4)
یعنی، من کار هیچ صاحب کاری از شما را ضایع نمیکنم چه زن چه مرد، پاداش هجرت شما محفوظ است. زن اگر هجرت کرد ماجور است ومرد نیز اگر مهاجر شد ماجور است. در این آیه ضمن این که حکم به تساوی زن ومرد در فضیلت هجرت شده است اما لفظ را طوری بیان فرمود که به بفهماند اگر سایر الفاظ مذکر بود، منظور مرد در مقابل زن نیست، زیرا در همین آیه کلمه من ذکر او انثی یا بیان «عامل» است، یا بیان «منکم» ، در حالی که هم «عامل» مذکر است، هم «منکم» . اگر چنانچه عامل در مقابل عامله باشد دیگر نمیشود گفت: «عامل من ذکر او انثی» ، واگر «منکم» در مقابل «منکن» باشد، دیگر نمیتوان گفت: «من ذکر او انثی» ، پس معلوم میشود که این «عامل» را در مقابل «عامله» وهمچنین «منکم» را در مقابل «منکن» نباید معنا کرد واین شاهد خوبی استبر این مدعا که اگر تعبیرات قرآنی به صورت مذکر آمده استبراساس فرهنگ محاوره میباشد نه بر اساس ادبیات کتابی.
در سوره مبارکه نحل نیز میفرماید:
من عمل صالحا من ذکر او انثی وهو مؤمن فلنحیینه حیاة طیبة (5)
در این آیه سه لفظ را بیان فرموده که هر سه لفظ به صورت مذکر آمده است، اما در اثنای آیه، خداوند میفرماید: خواه زن باشد خواه مرد، واین نه با قسمت قبل آیه هماهنگ است ونه با قسمتبعد آن، زیرا در اول آیه آمده است من عمل صالحا که هر دو لفظ «من» و «عمل» به صورت مذکر بیان شده است، البته ممکن است درباره «من» گفته شود که اعم از زن ومرد است، اما لفظ دوم که «عمل» میباشد مخصوص مذکر است، وبعد در ادامه آیه میفرماید:
... من ذکر او انثی وهو مؤمن فلنحیینه که در اینجا نیز لفظ «مؤمن» ، وضمیر «هو» و ضمیر مفعولی در فلنحیینه مذکر آمده است، ودر حقیقت چهار لفظ مذکر در آیه ذکر شده است.
بنابراین، باید دید جمله من ذکر او انثی بیان چیست؟ اگر بیان «عمل» است، که «عمل» فقط مذکر را شامل میشود وضمیر مذکر بعدی هم که فرمود «فلنحیینه» به خصوص مذکر بر میگردد.
پاسخ صحیح آن است که در اینجا ذات اقدس اله میخواهد به ما بفهماند «من» که به صورت مذکر تعبیر میکنم بر اساس فرهنگ محاوره است، نه این که عمل وحیات طیب، مخصوص مرد باشد. بنابراین، نباید به زحمت افتاد که چرا پیامبر اسلامعلیه الاف التحیة والثناء فرمود:
«طلب العلم فریضة علی کل مسلم» (6)
ونفرمود «مسلمه» تا پاسخ داده شود، که در برخی نسخ مسلمه دارد، یا در برخی از روایات «مسلمه» هم اضافه شده است، یا این که بعضی از محدثان «مسلمه» را هم نقل کردهاند. اصلا زحمتسؤال را نباید تحمل کرد تا نوبتبه زحمت جواب برسد. قرآن کریم در عین حال که ما را به عظمت آن معنا آشنا میکند، ما را به خصوصیت فرهنگ محاوره هم راهنمایی میکند. میفرماید اگر سخن از مذکر است نه برای آن است که این وصف، وصف مذکرها استبلکه برای این است که در مقام لفظ اینچنین تعبیر میشود.
زن در آئینه جلال و جمال، جوادی آملی ، عبدالله؛
ارسالي از طرف کاربر محترم : cosama
/خ
چون در متن جهان بیش از مبدا و معاد ورابطه بین مبدا ومعاد چیزی نیست، لذا اصول دین هم بیش از سه اصل نیست، اول، مبدا شناسی; دوم، معادشناسی; سوم، پیامبرشناسی، واین جمله که از امیرالمؤمنین... نقل شده است:
«رحم الله امرء عرف من این وفی این والی این» خدای رحمت کند کسی را که بداند از کجا و در کجا وبه کجاست.
وقتی قرآن کریم از زبان پیامبر اکرم صلی الله علیه واله فرماید:
من و هر که از من پیروی کرد دعوت میکنیم به سوی خدا واز روی بصیرت.
این دعوت، شامل همه انسانهاست ، و اگر پیامبری دعوتنامه برای یک مرد به عنوان زمامدار یک کشور مینویسد، پیامبر دیگری هم دعوتنامه برای یک زن به عنوان زمامدار یک کشور مینویسد. اگر رسول خداصلی الله علیه و اله زمامداران مرد را به اسلام دعوت کرد، سلیمانسلام الله علیه هم زمامدار زن را به اسلام فراخواند ، هم دعوتها عاماند و هم مدعوها ، وهیچ اختصاصی در بین نیست.
لسان قرآن، لسان فرهنگ محاوره
کل امرء بما کسب رهین (2)
هرکس در گرو کسب و کار خود است.
اما این «امرء» در مقابل «امرئه» نیست، بلکه فرهنگ محاوره این است که از انسان به عنوان «مردم» یاد شود ، نه به عنوان مرد در مقابل زن. وقتی زن ومرد در صحنه انقلاب حضور پیدا کردند، میگویند: مردم ایران، انقلاب کردند ویا اگر زن ومرد نسبتبه یک مطلبی سؤال دارند گفته میشود «مردم» چنین میگویند، این مردم یعنی «توده ناس» نه این که مرد در مقابل زن باشد. بنابراین، در این آیه که میفرماید:
کل امرء بما کسب رهین یعنی، هر مردی در برابر کسب خود مرهون است ودرگرو کار خود است، منظور مرد در مقابل زن نیست، چه این که همین معنا را در آیهای دیگر با تعبیر «نفس» بیان میکند ومیفرماید:
لیس للانسان الا ما سعی وان سعیه سوف یری ثم یجزیه الجزاء الاوفی (3)
نیستبرای انسان جز آنچه تلاش نموده است، ونتیجه تلاش خود را به زودی میبیند، سپس هرچه تمامتر پاداش داده میشود.
بنابراین، مساله جزا وجریان معاد اختصاص به گروه خاص ندارد، وچون معاد بازگشتبه همان مبدا است، لذا هر انسانی در برابر کار خود مسؤول است ودر اینجا زن ومرد دخیل نیست، در مبدا شناسی وتقرب به مبدا هم همچنین. اینها تعبیرات معنوی قرآن کریم است.
گاهی قرآن همین معارف معنوی را با بیان الفاظ صریح ذکر میکند، تا به ما بفهماند فرهنگ محاوره اعم از مذکر ومؤنث است واگر یک وقتبه نام مردم مطلبی بیان شد منظور مرد در مقابل زن نیست، آیاتی نظیر آیات سوره آل عمران که در مورد مهاجرت مهاجرین صدر اسلام است از موارد صریح در این معنا است. چون وقتی علی بن ابیطالبعلیه افضل صلوات المصلین هجرت کرد، فواطم وچند بانوی دیگر هم با حضرت هجرت کردند.
خداوند تبارک وتعالی در این مورد میفرماید:
انی لا اضیع عمل عامل منکم من ذکر او انثی (4)
یعنی، من کار هیچ صاحب کاری از شما را ضایع نمیکنم چه زن چه مرد، پاداش هجرت شما محفوظ است. زن اگر هجرت کرد ماجور است ومرد نیز اگر مهاجر شد ماجور است. در این آیه ضمن این که حکم به تساوی زن ومرد در فضیلت هجرت شده است اما لفظ را طوری بیان فرمود که به بفهماند اگر سایر الفاظ مذکر بود، منظور مرد در مقابل زن نیست، زیرا در همین آیه کلمه من ذکر او انثی یا بیان «عامل» است، یا بیان «منکم» ، در حالی که هم «عامل» مذکر است، هم «منکم» . اگر چنانچه عامل در مقابل عامله باشد دیگر نمیشود گفت: «عامل من ذکر او انثی» ، واگر «منکم» در مقابل «منکن» باشد، دیگر نمیتوان گفت: «من ذکر او انثی» ، پس معلوم میشود که این «عامل» را در مقابل «عامله» وهمچنین «منکم» را در مقابل «منکن» نباید معنا کرد واین شاهد خوبی استبر این مدعا که اگر تعبیرات قرآنی به صورت مذکر آمده استبراساس فرهنگ محاوره میباشد نه بر اساس ادبیات کتابی.
در سوره مبارکه نحل نیز میفرماید:
من عمل صالحا من ذکر او انثی وهو مؤمن فلنحیینه حیاة طیبة (5)
در این آیه سه لفظ را بیان فرموده که هر سه لفظ به صورت مذکر آمده است، اما در اثنای آیه، خداوند میفرماید: خواه زن باشد خواه مرد، واین نه با قسمت قبل آیه هماهنگ است ونه با قسمتبعد آن، زیرا در اول آیه آمده است من عمل صالحا که هر دو لفظ «من» و «عمل» به صورت مذکر بیان شده است، البته ممکن است درباره «من» گفته شود که اعم از زن ومرد است، اما لفظ دوم که «عمل» میباشد مخصوص مذکر است، وبعد در ادامه آیه میفرماید:
... من ذکر او انثی وهو مؤمن فلنحیینه که در اینجا نیز لفظ «مؤمن» ، وضمیر «هو» و ضمیر مفعولی در فلنحیینه مذکر آمده است، ودر حقیقت چهار لفظ مذکر در آیه ذکر شده است.
بنابراین، باید دید جمله من ذکر او انثی بیان چیست؟ اگر بیان «عمل» است، که «عمل» فقط مذکر را شامل میشود وضمیر مذکر بعدی هم که فرمود «فلنحیینه» به خصوص مذکر بر میگردد.
پاسخ صحیح آن است که در اینجا ذات اقدس اله میخواهد به ما بفهماند «من» که به صورت مذکر تعبیر میکنم بر اساس فرهنگ محاوره است، نه این که عمل وحیات طیب، مخصوص مرد باشد. بنابراین، نباید به زحمت افتاد که چرا پیامبر اسلامعلیه الاف التحیة والثناء فرمود:
«طلب العلم فریضة علی کل مسلم» (6)
ونفرمود «مسلمه» تا پاسخ داده شود، که در برخی نسخ مسلمه دارد، یا در برخی از روایات «مسلمه» هم اضافه شده است، یا این که بعضی از محدثان «مسلمه» را هم نقل کردهاند. اصلا زحمتسؤال را نباید تحمل کرد تا نوبتبه زحمت جواب برسد. قرآن کریم در عین حال که ما را به عظمت آن معنا آشنا میکند، ما را به خصوصیت فرهنگ محاوره هم راهنمایی میکند. میفرماید اگر سخن از مذکر است نه برای آن است که این وصف، وصف مذکرها استبلکه برای این است که در مقام لفظ اینچنین تعبیر میشود.
پي نوشت ها :
1- یوسف، 108.
2- طور، 21.
3- نجم، 40- 39.
4- آل عمران، 195.
5- نحل، 97.
6- بحار الانوار، ج1، ص171.
زن در آئینه جلال و جمال، جوادی آملی ، عبدالله؛
ارسالي از طرف کاربر محترم : cosama
/خ
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}